دیگر واقعا داشت کنجکاو میشد.البته کمی که گذشت این کنجکاوی ،جای خود را به سرگیجه و ترس و نگرانی داد.با خودش فکر کرد:
واقعا که محشره! از اول صبح که با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدهام،اتفاقات عجیب پشت سر هم در حال اتفاق افتادن هستند.آن از تلفن همراهم که نمیدانم چی بر سرش اومده و اون هم از اینترنت که به طور کلی قطع بود.
البته چند بار سعی کرده بود با تلفن ثابتی که درست در کنار تخت خوابش قرار داشت با دوست صمیمیاش یعنی آرمان تماس بگیرد و از او درباره قطعی اینترنت بپرسد اما مثل این که این کار هم بیهوده بود چون وقتی گوشی را برداشت هیچ صدای بوقی نشنید.انگار تلفن هم قطع بود این اتفاقات باعث شد تا نسبت به اتفاقات عجیبی که در حال روی دادن بود بیشتر کنجکاو شود.
برای چند دقیقه کنار تختخوابش نشست و چشمانش را بست و سعی کرد تمرکزش را از دست ندهد.اما ناگهان چیز عجیبی به ذهنش رسید و باعث شد تا علامت سوال بزرگی در ذهنش شکل بگیرد.به این فکر کرد که چرا از بیرون صدای هیچ ماشینی را نمیشنود.آخر خانهاشان کنار یک اتوبان بود و تقریبا هر وقت که از خواب بلند میشد صدای ناهنجار اتومبیلها و موتورسیکلتها را میشنید.طوری که به شنیدن صدای آنها عادت کرده بود، اما از اینکه حالا هیچ صدای ماشینی را نمیشنید بسیار تعجب کرد.
بالاخره از کنار تختخواب بلند شد و به کنار پنجره اتاقش که رو به اتوبان باز میشد رفت، پردهها را کنار زد و به بیرون نگاه کرد اما از منظرهای که دید برای دقایقی خشکش زد و نتوانست از جایش حرکت کند.ابتدا فکر کرد که دارد خواب میبیند اما کمی که گذشت به خودش آمد.
منظرهای که داشت از پشت پنجره اتاقش میدید برایش باور کردنی نبود.او اتوبان کنار خانهاشان را میدید که پر از اتومبیلهایی با ظاهرهای عجیب و غریب بود.اتومبیلهایی که به طور منظم و پشت سرهم و با فاصلههای یکسان پشت سر هم در حال حرکت بودند.انگار که مسیر حرکتشان از قبل به طور دقیق مشخص شده باشد.اما چیزی که ماجرا را پیچیدهتر میکرد هیچکدام از اینها نبود
با آنکه اتوبان پر از اتومبیل بود اما هیچ صدایی از آنها شنیده نمیشد،هیچ صدایی، حتی یک صدای بوق هم نمیآمد.
اما چطور چنین چیزی ممکن بود؟
او چند بار این سوال را در ذهنش تکرار کرد بلکه بتواند جواب قانع کنندهای برای آن پیدا کند که ناگهان یاد مقالهای افتاد که چند روز پیش خوانده بود.
یادش آمد چند روز پیش مقالهای درباره خودروهای بدون راننده گوگل در وبسایت ماهنامه شبکه خوانده بود.در آن مقاله نوشته شده بود خودروهای بدون راننده گوگل با انرژی برق یا انرژی خورشیدی کار خواهند کرد و این که این خودروها بدون نباز به یک راننده میتوانند مسیر حرکت خود را براساس نقشهها و استفاده از جی پی اس پیدا کنند.
وقتی داشت اطلاعات آن مقاله درباره خودروهای گوگل را در ذهنش مرور میکرد به نظرش رسید چیزی که از پشت پنجره اتاقش دیده بود بسیار شبیه خودروهای گوگل بود که تصاویر آن را بارها و بارها در اینترنت دیده بود.
زیر لب غر زد و در حالی که بیشتر گیج شده بود با خودش گفت:
چطور ممکن است وقتی پروژه خودروهای بدون راننده گوگل در حالت آزمایشی قرار دارد، من بتوانم آنها را اینجا ،آن هم در وسط تهران ببینم؟
دوباره به کنار پنجره برگشت و با دقت بیشتری به بیرون نگاه کرد.او درست دیده بود خودروهای داخل خیابان درست شبیه خودروهای خودران گوگل بودند، حتی درست مانند خودروهای گوگل بر بالای سقف این خودروها هم ،دوربینهایی تعبیه شده بود.
کم کم داشت از این وضع خسته میشد، دوست داشت زودتر بفهمد چه اتفاقی دارد میافتد؟آیا به راستی او در طول زمان سفر کرده بود؟ اما با اینکه در گذشته چیزهای را در کتابها درباره سفر در زمان خوانده بود اما هیچ وقت دوست نداشت در طول زمان سفر کند او همیشه عاشق زندگی در زمان حال بود.
دیگر خسته شده بود این بود که فکر کرد به تختخوابش برگردد و کمی دراز بکشد.شاید کمی استراحت میتوانست حالش رابهتر کند، بنابراین در حالی که روی تختخوابش دراز کشیده بود آرام چشمهایش را بست و خوابید به این امید که وقتی دوباره بیدار میشود، همه چیز به وضع عادی برگشته باشد.
پینوشت:باید این توضیح را بدهم که قرار بود من جمعه هفته پیش این مطلب را در وبلاگم منتشر کنم که به دلیل مشکلی که برای رایانهام پیش آمد این کار ممکن نشد.
سلام.داستانتون تخیلی علمی هست.راستی خیلی وقته نیستین؟
داستانتون خیلی جالب بود.اینکه از موضوعات روز ایده گرفتین خیلی خوبه.من خیلی منتظرتون موندم تا داستان رو پست کنید و حدس زدم یه مشکلی پیش اومده باشه.الان چند روزه وبلاگم با مشکل سرور مواجه شده و به محض اینکه مشکل رفع شه اسمتون رو تو پست نتیجه گیری میزارم.مرسی از وقتی که گذاشتین و داستان نوشتین.
البته برای من نوشتن این داستان صرفا یک تمرین نویسندگی بود و فکر نمیکنم توانسته باشم انتظارات خوانندگان را برآورده کنم اما منتشرش کردم چون اولا به شما و خوانندهها قول داده بودم و دوم اینکه از اینکه کارم مورد نقد قرار بگیره به هیچ وجه ناراحت نمیشوم.
در پایان جا داره از پیشنهاد خوب شما دوباره تشکر کنم.